پژوهندگان جوان ایران پژوهندگان جوان ایران داستان های کوتاه و آموزنده

داستان های کوتاه و آموزنده

علمی؛تحقیقاتی؛پژوهشی؛آزمایشگاهی؛درسی و...

داستان های کوتاه و آموزنده

۳۱۱ بازديد
معجون آرامش

روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!

گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.

گفتند:...

آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید. گفت:آری جزئ نخست اعتماد بر خدای است ،عزوجل،دوم آنچه مقدر است بودنی است،سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.

 

 

بقیه داستانها در ادامه مطلب

 

 

 

دزد باورها

گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

 

چه کسانی مانع پیشرفت شما هستند؟

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلواعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود: دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت!  شما را به شرکت  در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت  می کنیم!

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می شدند اما پس  از مدتی ، کنجکاو می شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می  شده که بوده است.

این کنجکاوی ، تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات  کشاند.رفته رفته که جمعیت زیاد می شد هیجان هم  بالا رفت. همه پیش خود فکر  می کردند:این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟به هرحال خوب  شد که مرد! کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به  درون تابوت نگاه می کردند ناگهان خشکششان می زد و زبانشان بند می آمد. آینه ایی درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:(تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز  خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید.شما  تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و وموفقیت هایتان اثر  گذار باشید.شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید) زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک زندگی تان یا محل کارتا تغییر می کند، دستخوش تغییر نمی شود. زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید، باورهای محدود  کننده خود را کنار بگذاریدو باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسوول  زندگی خودتان می باشید. مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیر ممکن و چیزهای از  دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است

عابد و جوان

روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!
به نقل از: محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج1

 

✨عبور از دنیا و طلب کمک از فرشتگان✨

گاهی اوقات افرادی که می میرند وارد حوزه ی نوری نمی شوند .بلکه وارد سطوح اختری سرگردان می گردند و اغلب بسیار ترسان و نگران هستند و در آنجا به افرادی که در زمین می شناختند التماس کمک و یاری می کنند.(آیه 12 سوره حدید)
تا زمانی که در کالبد جسمانی هستیم ، زندگی را از بعدی محدود و توام با بد بینی می بینیم اما وقتی وارد کالبد روحانی مان می شویم همه چیز بسیار متفاوت به نظر می رسد.
بسیاری از مردم فکر می کنند که وقتی عزیزشان از دنیا می رود برای همیشه او را از دست داده اند ولی این موضوع واقعیت ندارد او کاملا زنده است و فقط به فرکانس و ارتعاشی متفاوت منتقل شده است که برای ما قابل رویت نیست . به همین دلیل است که شما در خواب می توانید با آنها ارتباط برقرار کنید و روح ها یکدیگر را ملاقات می کنند.
شما می توانید برای فرشتگان دعای خیر کنید و از آنها برای کسانی که از دنیا رفته اند طلب کمک کنید .آنها این یاری را دریافت می کنند و بابت آن خوشحال خواهند شد.

⭐️

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.